یک کار با اشکال

نهار زیاد و پر چربی خورده ام و حوصله هیچ چیز را ندارم:

1.اشکال زمان این است که وقتی فکر می کنی با آن چه کنی می گذرد.
2.اشکال عشق این است که وقتی یاد می گیری عاشق کامیاب باشی دیگر نمی توانی عاشق شوی.
3.اشکال دوست خوب این است که درست وقتی حس می کنی خیلی به تو نزدیک است دقیقا می فهمی به خاطر چه اشکالاتی نمی تواند دوست خوبی باشد.
4.اشکال سفر عالی این است که چند روز بعد از رسیدن به خانه می فهمی چقدر خوب بوده.
5.اشکال کار راحت این است که با پولش زندگی ناراحتی داری.
6.اشکال کنکور این است که وقتی از دیوار آن رد شدی یادت نمی آید چقدر دوست داشتی از آن رد شوی.
7.اشکال یک همکار خوب این است که هر لحظه ممکن است به رئیس بد تبدیل شود.

از جاهای دیگر....

رئيس پليس آگاهي براي کاهش آمار تجاوز به عنف پيشنهاد داد
مناسبات مشروع جنسي تسهيل شود
مسوولان مي گويند اين کار موجب کاهش تعرض جنسي در جامعه مي شود
گروه اجتماعي؛ رئيس پليس آگاهي ناجا روز گذشته اعلام کرد براي کاهش آمار تجاوز به عنف بايد «بهره برداري مشروع جنسي» در جامعه تسهيل شود.
http://www.etemaad.ir/Released/88-09-03/150.htm#166654

با اعداد، زیبایی خود را بسنجید
 خبرگزاری مهر نوشت:
دانشمندان دانشگاه تورنتو نسبتهای یک صورت زیبا و متناسب را محاسبه کرده و اعلام کردند زیبایی صورت ارتباط زیادی با فاصله میان چشمها، بینی و گوشها با یکدیگر دارند.در حالی که حد وسط خوانده شدن در مورد زیبایی یک صورت معمولا یک تعارف به شمار می رود، دانشمندان اعلام کردند اکثر صورتهایی که مردم آنها را حد وسط می دانند از نسبتهای طلایی فرمول آنها برخوردارند. به گفته آنها برخی از خصوصیات در صورت هستند که با زیبا یا نازیبا خوانده شدن آن در ارتباط مستقیم قرار دارند. برای مثال چشمهای بزرگ از نشانه های زیبایی شناخته می شون با این حال محاسبات جدید نشان می دهد ساختار صورت با قوه درک انسان از آن ساختار نیز در ارتباط نزدیکی است.دانشمندان در ابتدا از تعدادی از دانشجویان خواستند از میان تصاویر افرادی که خصوصیات صورت آنها تغییر پیدا کرده بود و تصاویری که صورتهای طبیعی را نشان می دادند، زیباترینها را انتخاب کنند. نتایج نشان داد تمامی دانشجویان تصاویری را انتخاب کردند که با نسبتهای محاسبه شده جدید همخوانی دارند.
بر اساس گزارش تلگراف، محاسبات جدید نشان می دهد زمانی که فاصله مردمک چشمهای فرد در حدود 46 درصد از پهنای صورت در میان دو گوش باشد فرد از صورتی جذاب برخوردار است. نسبت دیگر زیبایی فاصله میان چشمها تا لب است که باید یک سوم فاصله طولی صورت، از خط رویش مو تا چانه باشد.
http://www.khabaronline.ir/news-31255.aspx

یادش به خیر،عکس خدا...

این روزها حس می کنم ضربان محیط جامعه ای که در آن زندگی می کنم را گم کرده ام.آدمهایی از شهرم را در تلوزیون می بینم که به پاره شدن عکس امام(داشتم فکر می کردم کاش پشت عکس را هم نشان می دادند، شاید تکه ای از یک روزنامه بوده و منظور پاره کننده اش تصویر پشت آن روزنامه،مثلا عکس آمریکای جنایتکار،بوده) اعتراض دارند.چرا حتی یکی از این آدمها را نمی شناسم.این همه آدم اطرافم هست ولی هیچ کدام آنها را در آن روز عصبانی ندیدم که بیاید و دستش را محکم روی میز بکوبد و بگوید عکس امام را پاره کرده اند، اعصابم خراب است(و مثلا یه نخ سیگار داری بدی بکشم!).حالا این به کنار!اصلا نمی توانم در ذهن آن آدمها نفوذ کنم و آنها را درک کنم.من هم برای امام احترام قائلم،بالاخره زحمتی کشید و مردمی را رهبری کرد،وقت گذاشت،حرص خورد،پیر شد،همانطور که گاندی شد،همانطور که ماندلا شد ولی تصور اینکه یک هندی یا آفریقایی بیاید و در فاصله صد متری(بین رستوران و ساختمان اداری ما) دو پارچه نوشته بزرگ در محکومیت پاره شدن عکس رهبرشان بزند برایم دور از ذهن است.البته آفریقایی ها که بدجور بیچاره اند و هندی ها هرچه پارچه دارند دور خود می پیچند،چیزی برای محکومیت نمی ماند.حالا باز اینها هم به کنار،از وقتی تلوزیون تصویر عکس پاره شده امام را نشان داد مدام در ذهنم عکس پاره امام شکل می گیرد و این پارگی در ذهنم بیشتر پر رنگ می شود.نباید این کار را تکرار کنند.همیشه امام در ذهنم یک پیرمرد ساکت و با نگاه عمیق و محترم بوده است.آزار می بینم که در ذهنم یک عکس پاره شده جایش را بگیرد.یاد یک دوست قدیمی افتادم که هر وقت عصبانی می شد با جدیت می گفت: "عکس خدا را پاره می کنی؟"اولا که خدا عکس نداره که پاره کنن دوما که اصلا این جمله ربطی به اون موضوع نداره پس هیچی!

یکبارهء پر لذت

1.از سفر  برگشتم.آنقدر خوب بود که دوست ندارم چیزی در مورد آن بنویسم یا جزیی از آن را تعریف کنم.باید بگذارم تمام خاطره ها و قشنگی هایش در وجودم ته نشین شود.
2.پریروز صبح در خیابانهای استانبول قدم می زدم و دیروز عصر در خیابانهای اهواز.رشد یافتگی فقط یک کلمه نیست،رشد یافتگی را می شود در یک قدم زدن یک ساعته در شهر با تمام وجود حس کرد.و در مقابل آن آشفتگی را.
3.امروز دوست عزیزی را بعد از مدتها دیدم.بین حرفهایم با او عبارت "عشق در 30 سالگی" به زبانم آمد.در تنهایی فرصت فکر کردن بیشتر به آن را پیدا کردم.فکر کردم می تواند معیار یا شروع خوبی باشد برای محک زدن خود در هر دوره زندگی!عشقی که در هر دوره در دلمان داریم.خودم را مرور کردم.باید زندگی خود را محک بزنیم.باید محک زننده های درست حسابی را بیابیم.
4.دلم بدجور برای نوشتن تنگ شده است.دلم برای جهان جادویی داستان پردازی تنگ شده است.این روزها داستان همراه همیشگی ام است.می خوانم و لذت می برم.
5.جوانی!یکبارهء پر لذت.خوب است که در جوانی، جوانی کنی.تمام می شود.دو هفته پیش اتوبوسی که در آن سوار بودم تصادف کرد و 4 نفر کشته شدند.باید در دشت پر سراب زندگی رقصید.امشب دوباره در خانه ام با تاریکی و موسیقی و رقص تنها بودم.
6.خدا را شکر.

این بار مرز اروبا و  آسیا

در آستانه  ورود به ترکیه(استانبول) هستم.به خودم قول داده بودم هر سال یک کشور خارجی بروم.خدا رو شکر تکلیف امسال هم انجام شد!!! 

گلدان های دوستی

الف.ترانه هست که کورش یغمایی می خواند:"دوستی گلدانی است که دمیده است در او تازه گلی....."ترانه لطیفی است.مضمون قشنگی دارد.امروز داشتم فکر می کردم تا وقتی بتوانی به این گلدان(ها)آب بدهی و از آنها مراقبت کنی همه چیز خوب است ولی وقتی به هر دلیلی فرصت نکنی چه اتفاقی می افتد؟دوست داشتم دوستی هایم از جایی دیگر جان بگیرند،دوست داشتم بتوانند در دوری و نزدیکی بین ما جان داشته باشند ولی ظاهرا اغلب نمی توانند.چرا اینطور است؟آیا من هم همینطورم؟راستش یکی هست که دوستش دارم و از این شهر رفته است و گاهی دلم از اینکه اینجا نیست گله می کند.هیچ دوستی را به یاد ندارم که به خاطر انجام ندادن مسئولیتهایش در دوستی از او گله داشته باشم.حقی برای خودم در هیچ رابطه ای قائل نیستم.سالهاست دارم خودم را ادب می کنم که همه چیز از جانب دوست هدیه است، انتظار داشتن بی معنی است.
ب.دیروز دوست همکاری می گفت از وقتی فوق قبول شده ای رفتارت عوض شده است.دلیلی که او و شاید همه فکر می کند این است که خودم را می گیرم ولی این نیست و چند دلیل دیگر دارد:
1.چندین فکر و کار را با هم پیش بردن تمرکز آدم را کمتر می کند.
2.با تغییر مدیریت اوضاع کار شلوغ است و به هم ریخته.
3.به خاطر کمبود وقت برای تنهایی بیشتر به سمت تنهایی گرایش دارم.
4.یکنواختی محیط کار سبب شده کمی از آن فاصله بگیرم.غرور نیست،دلتنگی است.
در نهایت فکر می کنم باید روی اخلاق و تنظیمات رفتارهایم در محل کار دقت بیشتری کنم.

گاه خبری نیست،گاه از کنارت رد می شود،گاه اتفاق می افتد

چهار و چهل پنج دقیقه صبح روز جمعه راننده اتوبوسی که سوار آن بودم تابلوی جدید را در میانهء جاده بروجرد-اراک ندید.تابلو نشان می داد جاده دیگر دو طرفه نیست و مسیرهای رفت و برگشت جدا شده اند.اتوبوس به اشتباه در مسیر ماشینهای مقابل می رفت.چند صد متر جلوتر یک سواری که او هم مسیر اشتباه را می رفت از اتوبوس سبقت گرفت.اتوبوس دیگری که از روبرو می آمد با دیدن سواری با سرعت از مسیر کنار جاده فاصله گرفت و به اتوبوسی ما مالید و بیشتر به سمت بیرون جاده منحرف شد.اتوبوس ما هم به کنار جاده کشیده و طرف دیگرش به نرده های کنار جاده مالید.اتوبوس روبرویی از جاده خارج شد.کنار جاده دو سه متری از سطح جاده پایین تر بود و اتوبوس روی سقف کنار جاده فرود آمد.همه زیر سقف له شده گیر کرده بودند.مسافران اتوبوس ما به کمکشان رفتند و یکی یکی بیرونشان آوردند.همه نصیبی برده بودند.سرهای شکسته،پای شکسته،کتف،کمر،همه جور آسیب بود.تا یک ساعت بعد که آنجا بودم هنوز چند نفری زیر اتوبوس گیر بودند و ناله می کردند.آیا کسی بدون ناله و بدون نفس هم بود؟کسی نمی دانست چطور خارجشان کند....

پی نوشت الان در روزنامه اعتماد خواندم که 4 نفر کشته و 29 نفر زخمی شده اند!40 دقیقه بعد از رفتن من جرثقیل رسیده است!لعنتی!

کوچولوی آمریکایی*

باران قطع شده بود.دختر کوچولو دست مادرش را گرفته بود و به او گفت:"مامان برم توی گِلها؟" مادر جواب داد:"نه نرو!" دختر بلافاصله با لحن کودکانه و حالتی سرخوشانه برای خودش شروع کرد به خواندن:"مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا..."


*این روایت واقعی است.