ده انتخاب سخت کتابی من
انتخاب ده کتاب از بین ده سال نفس کشیدن در فضای واژه ها و ایده ها از آن کارهاست.از آن کارهای پر از حسرت،هم برای روزها و کتابهای بزرگی که پشت سر گذاشتیم و هم برای کتابها و روزهایی که ندیدیم و فقط گذشتند و نهایتا برای کتابهایی که در یک انتخاب محدود ده تایی نادیده گرفته می شوند.اما دعوت مهدی ربی را دیدم و اجابت کردم.
انتخابهای من اینها هستند:
1.سنگی برگوری(آل احمد):یک هدیه غیر منتظره برای روبرو شدن صریح و بی پرده و خلاق با واقعیت،آن هم در ادبیات پر از پرده و حجاب فارسی.با خواندش خوب یاد می گیریم چگونه در نوشتن خواننده، هم باشد و هم نباشد.چنان بنویسیم که انگار خواننده ای نیست ومی توان از عجیب غریب ترین چیزها گفت و در عین چنان روایت کنیم که هر جمله و کلمه شلاقی باشد بر تن حقیقت جوی خواننده.
2.همنوایی شبانه ارکست چوبها(قاسمی): دریچه ای دلچسب برای ورود به ادبیات مدرن فارسی و تا حدی ادبیات غربت.قاسمی خوب توانست ما را در جای مناسبی از آن ساختمان جا دهد،همه جا وهیچ جا.
3.هشت کتاب(سپهری):از سهراب عزیز بسیار سخت است سخن گفتن.دلتان نمی آید بگویید از او حکمت محض می آموزید،دلتان نمی آید بگویید فقط شعر خوانده اید،دلتان نمی آید بگویید شعر نو بود و قافیه نداشت.اصلا دلتان نمی آید کتاب را بین بقیه کتابها بگذارید،باید جایی باشد که هر وقت دلتان تنگ شد دست دراز کنید و حظی ببرید.
4.گریز از آزادی(فروم):چند بار فرصت این پیش می آید که درِ تازه ای از معرفت برایتان باز شود؟وقتی در حال شناخت آدمها و افکار و احساساتشان را از طریق مولوی و حافظ هستید کسی پیدا می شود که به شما می گوید حالا قرن بیستم است و انسان شناسی مسیر خود را می پیماید.جامعه شناسی را به شما معرفی می کند و صدای زنهار شایگان که می گوید ساحتهای دانشی را با هم مخلوط نکنید،امروز انسان شناسی و جامعه شناسی علم شده است.
5.لذات فلسفه(دورانت):به دنبال لذتی هستید که از طریق رنج بردن حاصل شود؟روش علمی آن دنبال کردن فلسفه است!کتابهای زیادی در مورد فلسفه خواندم که هر کدام در جای خود کوهی برای بالا رفتن بودند اما لذات فلسفه قبل از همه آنها یک دورنما بود از اینکه یک انسان آشنا با فلسفه چطور می تواند همه چیز را از این دریچه نگاه کند.
6.مسخ(کافکا):جادوی ادبیات شروع شده است.قصه تعریف کردن بس است.کافکا علاقه ای به غرق شدن در قصه ندارد.ادبیات اسب تروای علوم انسانی دیگر شده است.مسخ کافکا انسان مسخ شده را نشان می دهد اما او را تعریف علمی نمی کند،فرصت هست تا ده ها تفسیر و کتاب و نقد در این مورد نوشته شود و به ابعاد مختلف آن پرداخت اما شما که مسخ-این کتاب کم حجم- را خوانده اید به طور بالقوه همه آنها را می دانید،هر چقدر عمیق تر خوانده اید بیشتر می دانید!
7.تهوع (سارتر):ادبیات در نقش ور زدن موثر و هدف مند.باز هم قصه اهمیت اساسی ندارد.برای کسانی که جز به جز و دقیق می خوانند واقعا تهوع رخ می دهد،یک تهوع معنایی-شناختی نسبت به هستی.این بار سارتر هنر مندانه به ادبیات وفادار می ماند و می گذارد ایده های فلسفی اش در اگزیستانسیالیسم متمرکز شود اما در عین حال یک تمام نمای واقعی از اینکه چطور فلسفه در ادبیات بازتاب می یابد پیش روست.
8.جهالت(کوندرا):همیشه با همه افکار و نیت ها و احساسات درونی آدمها یک همهمه بزرگ وجود داشته است،ما یا نمی شنویم،یا گیج می شویم وبه چیزی مثل فلسفه پناه می بریم اما کوندرا خوب می داند چطور با کمال آرامش تمام اینها را برای ما تعریف کند.به ما لذت درک کردن وفهمیدن را تزریق کند و ضد جهالت عمل کند.تمام کارهایش یک جور خیانت هستند به ادبیات به نفع انسان.شاید برای همین به او نوبل ادبیات نمی دهند.یک جوک همیشگی بین ما بود که کارهای کوندرا را خانمها نخوانند چون برایشان ضرر دارد(شاید هم برای خودمان ضرر دارد)
9.مکبث(شکسپیر):لذت خواندن کلاسیک های بزرگ.این یکی را فقط می شود با تجربه کردن فهمید.در عرض چند ماه دیوانه وار چندین کار از شکسپیر خواندم.یادش به خیر با چه شوقی در کتابخانه مرکزی دانشگاه چمران دنبال کارهایش می گشتم.چه جادویی در آنها هست،بعد از خواندن این همه کار خوب مدرن؟گذشتن از تاریخ؟شکوهمند بودن؟نمی دانم.هنوز هم حسرت آن روزها را می خورم.گذشتند.
10.فاصله وچند داستان دیگر(کارور):بهترین بهانه برای وسوسه شدن و حسودی کردن.اگر به خیلی ها فقط قبطه می خورم و می دانم شاید هرگز نتوانم مثل آنها بنویسم ولی حکایت کارور چیز دیگری است.این مرد در نوشته هایش چه می کند که اینقدر جزیی،دقیق،موجز و انسان شناسانه و مبتنی بر موقعیت هستند.به نظر ادایش را در آوردن ساده است ولی واقعا سخت است.هنوز هم برای اینکه مثل او بنویسم وسوسه می شوم،نمی شود و حسم تبدیل به حسودی می شود.
انتخابهای من اینها هستند:
1.سنگی برگوری(آل احمد):یک هدیه غیر منتظره برای روبرو شدن صریح و بی پرده و خلاق با واقعیت،آن هم در ادبیات پر از پرده و حجاب فارسی.با خواندش خوب یاد می گیریم چگونه در نوشتن خواننده، هم باشد و هم نباشد.چنان بنویسیم که انگار خواننده ای نیست ومی توان از عجیب غریب ترین چیزها گفت و در عین چنان روایت کنیم که هر جمله و کلمه شلاقی باشد بر تن حقیقت جوی خواننده.
2.همنوایی شبانه ارکست چوبها(قاسمی): دریچه ای دلچسب برای ورود به ادبیات مدرن فارسی و تا حدی ادبیات غربت.قاسمی خوب توانست ما را در جای مناسبی از آن ساختمان جا دهد،همه جا وهیچ جا.
3.هشت کتاب(سپهری):از سهراب عزیز بسیار سخت است سخن گفتن.دلتان نمی آید بگویید از او حکمت محض می آموزید،دلتان نمی آید بگویید فقط شعر خوانده اید،دلتان نمی آید بگویید شعر نو بود و قافیه نداشت.اصلا دلتان نمی آید کتاب را بین بقیه کتابها بگذارید،باید جایی باشد که هر وقت دلتان تنگ شد دست دراز کنید و حظی ببرید.
4.گریز از آزادی(فروم):چند بار فرصت این پیش می آید که درِ تازه ای از معرفت برایتان باز شود؟وقتی در حال شناخت آدمها و افکار و احساساتشان را از طریق مولوی و حافظ هستید کسی پیدا می شود که به شما می گوید حالا قرن بیستم است و انسان شناسی مسیر خود را می پیماید.جامعه شناسی را به شما معرفی می کند و صدای زنهار شایگان که می گوید ساحتهای دانشی را با هم مخلوط نکنید،امروز انسان شناسی و جامعه شناسی علم شده است.
5.لذات فلسفه(دورانت):به دنبال لذتی هستید که از طریق رنج بردن حاصل شود؟روش علمی آن دنبال کردن فلسفه است!کتابهای زیادی در مورد فلسفه خواندم که هر کدام در جای خود کوهی برای بالا رفتن بودند اما لذات فلسفه قبل از همه آنها یک دورنما بود از اینکه یک انسان آشنا با فلسفه چطور می تواند همه چیز را از این دریچه نگاه کند.
6.مسخ(کافکا):جادوی ادبیات شروع شده است.قصه تعریف کردن بس است.کافکا علاقه ای به غرق شدن در قصه ندارد.ادبیات اسب تروای علوم انسانی دیگر شده است.مسخ کافکا انسان مسخ شده را نشان می دهد اما او را تعریف علمی نمی کند،فرصت هست تا ده ها تفسیر و کتاب و نقد در این مورد نوشته شود و به ابعاد مختلف آن پرداخت اما شما که مسخ-این کتاب کم حجم- را خوانده اید به طور بالقوه همه آنها را می دانید،هر چقدر عمیق تر خوانده اید بیشتر می دانید!
7.تهوع (سارتر):ادبیات در نقش ور زدن موثر و هدف مند.باز هم قصه اهمیت اساسی ندارد.برای کسانی که جز به جز و دقیق می خوانند واقعا تهوع رخ می دهد،یک تهوع معنایی-شناختی نسبت به هستی.این بار سارتر هنر مندانه به ادبیات وفادار می ماند و می گذارد ایده های فلسفی اش در اگزیستانسیالیسم متمرکز شود اما در عین حال یک تمام نمای واقعی از اینکه چطور فلسفه در ادبیات بازتاب می یابد پیش روست.
8.جهالت(کوندرا):همیشه با همه افکار و نیت ها و احساسات درونی آدمها یک همهمه بزرگ وجود داشته است،ما یا نمی شنویم،یا گیج می شویم وبه چیزی مثل فلسفه پناه می بریم اما کوندرا خوب می داند چطور با کمال آرامش تمام اینها را برای ما تعریف کند.به ما لذت درک کردن وفهمیدن را تزریق کند و ضد جهالت عمل کند.تمام کارهایش یک جور خیانت هستند به ادبیات به نفع انسان.شاید برای همین به او نوبل ادبیات نمی دهند.یک جوک همیشگی بین ما بود که کارهای کوندرا را خانمها نخوانند چون برایشان ضرر دارد(شاید هم برای خودمان ضرر دارد)
9.مکبث(شکسپیر):لذت خواندن کلاسیک های بزرگ.این یکی را فقط می شود با تجربه کردن فهمید.در عرض چند ماه دیوانه وار چندین کار از شکسپیر خواندم.یادش به خیر با چه شوقی در کتابخانه مرکزی دانشگاه چمران دنبال کارهایش می گشتم.چه جادویی در آنها هست،بعد از خواندن این همه کار خوب مدرن؟گذشتن از تاریخ؟شکوهمند بودن؟نمی دانم.هنوز هم حسرت آن روزها را می خورم.گذشتند.
10.فاصله وچند داستان دیگر(کارور):بهترین بهانه برای وسوسه شدن و حسودی کردن.اگر به خیلی ها فقط قبطه می خورم و می دانم شاید هرگز نتوانم مثل آنها بنویسم ولی حکایت کارور چیز دیگری است.این مرد در نوشته هایش چه می کند که اینقدر جزیی،دقیق،موجز و انسان شناسانه و مبتنی بر موقعیت هستند.به نظر ادایش را در آوردن ساده است ولی واقعا سخت است.هنوز هم برای اینکه مثل او بنویسم وسوسه می شوم،نمی شود و حسم تبدیل به حسودی می شود.
همه دوستان خوب و خوانندگان را دعوت می کنم به انتخاب کردن.شما هم بگویید چه خوانده اید که در ده تای اول می گذارید؟
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم مهر ۱۳۸۷ ساعت ۱۰ ق.ظ توسط امیر عسکری
|
امیرم.دو ساعت مانده به تحویل سال شصت به دنیا آمدم.بچه اهواز.حالا و از سال هشتاد و یک خانه و خانواده ام تهرانند و من تنها در شهرم،اهواز،زندگی می کنم.کارشناسی مهندسی نرم افزار دارم و دانشجوی کارشناسی ارشد نرم افزار هستم. شغلم تحلیل گر فن آوری اطلاعات است.