گلدان های دوستی
الف.ترانه هست که کورش یغمایی می خواند:"دوستی گلدانی است که دمیده است در او تازه گلی....."ترانه لطیفی است.مضمون قشنگی دارد.امروز داشتم فکر می کردم تا وقتی بتوانی به این گلدان(ها)آب بدهی و از آنها مراقبت کنی همه چیز خوب است ولی وقتی به هر دلیلی فرصت نکنی چه اتفاقی می افتد؟دوست داشتم دوستی هایم از جایی دیگر جان بگیرند،دوست داشتم بتوانند در دوری و نزدیکی بین ما جان داشته باشند ولی ظاهرا اغلب نمی توانند.چرا اینطور است؟آیا من هم همینطورم؟راستش یکی هست که دوستش دارم و از این شهر رفته است و گاهی دلم از اینکه اینجا نیست گله می کند.هیچ دوستی را به یاد ندارم که به خاطر انجام ندادن مسئولیتهایش در دوستی از او گله داشته باشم.حقی برای خودم در هیچ رابطه ای قائل نیستم.سالهاست دارم خودم را ادب می کنم که همه چیز از جانب دوست هدیه است، انتظار داشتن بی معنی است.
ب.دیروز دوست همکاری می گفت از وقتی فوق قبول شده ای رفتارت عوض شده است.دلیلی که او و شاید همه فکر می کند این است که خودم را می گیرم ولی این نیست و چند دلیل دیگر دارد:
1.چندین فکر و کار را با هم پیش بردن تمرکز آدم را کمتر می کند.
2.با تغییر مدیریت اوضاع کار شلوغ است و به هم ریخته.
3.به خاطر کمبود وقت برای تنهایی بیشتر به سمت تنهایی گرایش دارم.
4.یکنواختی محیط کار سبب شده کمی از آن فاصله بگیرم.غرور نیست،دلتنگی است.
در نهایت فکر می کنم باید روی اخلاق و تنظیمات رفتارهایم در محل کار دقت بیشتری کنم.
امیرم.دو ساعت مانده به تحویل سال شصت به دنیا آمدم.بچه اهواز.حالا و از سال هشتاد و یک خانه و خانواده ام تهرانند و من تنها در شهرم،اهواز،زندگی می کنم.کارشناسی مهندسی نرم افزار دارم و دانشجوی کارشناسی ارشد نرم افزار هستم. شغلم تحلیل گر فن آوری اطلاعات است.