بیست ِ کاهانی

1.خب این فیلم بیست کاهانی از آن فیلمهاست.از آن فیلمهایی که می توان برای آنها تفسیر داد و برایشان لایه های درونی تصور کرد و در آن لایه ها غرق شد.
2.داستان فیلم در مورد یک سالن غذاخوری است که صاحب آن تصمیم می گیرد تا بیست روز دیگر آن را تعطیل کند.دلیل هم این است که افسردگی دارد و دکترش به او گفته باید از کار فاصله بگیرد.کارکنان فقیر این سالن غذا خوری ناراحت هستند و تلاش می کنند جلوی بسته شدن آن را بگیرند.
3.انگیزه های مختلط آدمهای فیلم خوب نشان داده شده است.همه آدمها بین نکو خواهی برای دیگران و دنبال کردن منافع خود نوسان دارند.آدمهای فیلم شخصیتی متناسب با وضعیت خود دارند و شعاری نیستند.
4.خب بیایید در نگاه تفسیری اینطوری نگاه کنیم:
سالن و آدمهایش نماینده یک جامعه هستند،نماینده جامعه اکنون ایران:
الف:مدیر سالن غذاخوری:نماد رهبر این جامعه است.مردی که انتخاب کرده است فضای این جامعه غمناک باشد.او مدام در سالنش مراسم عزاداری برگزار می کند.فیلم به ما می گوید او در روح و فکرش مشکلی دارد که اینطور انتخاب می کند ولی اشکال بزرگ این است همه افراد جامعه اش را همراه خود زیر این خاکستر مدفون کرده است.همه آن آدمها غباری از غم زدگی و عدم نشاط همراه خود دارند.ظاهرا ماهیت تاریخی او با یک فضای شاداب سازگار نیست زیرا در آخر فیلم در شادی بقیه او می میرد.نشانه ها و تفسیرها بر او زیادند.باید دید.
ب:آشپز سالن:او که دستش را توی همین کار از دست داده نماد افتادگان این جامعه هستند.مردی که در مقابل جامعه مجهز نیست.او قابلیتی برای خود ایجاد نکرده است.جایی می گوید من بچه دار نشدم که این کار را حفظ کنم.حالا او در مقابل رهبر سالن بی دفاع و هیچ است.آینده اش با رهبر گره خرده است و توان نقد او را ندارد.
ج:کارگر بازیگری دوست سالن:مردی که در چنین جامعه ای خیال دارد تغییر طبقه اجتماعی دهد.تلاشی از اساس عقیم.رهبر سالن به دلائل وجودی مخالف و در مقابل این تغییر است.
د:کارگر نیمه جوان سالن:او در نیازهای اولیه اش متوقف مانده است و در تمام صحنه های برخوردش با رهبر سالن حس می شود که می خواد با او مقابله کند اما توان آن را ندارد.او همچنان ساکت می ماند و حتی در معرض این قرار می گیرد که همه چیز خود را ببازد.شجاعت در او خفه شده است.
ه:باقی آدمها دچار آشفتگی حاصل از یک محیط بی حاصل هستند.بدون امید و با حرکتهای بی هدف دور هم می چرخند و به مجلسهای عزا سرویس می دهند.کاملا بیگانگی این آدمها با عزاداری ها حس می شود.آنها دوست دارد آنجا مجلس شادی باشد اما انتخاب رهبر سالن غذاخوری مجلسهای عزا است.
5.نشانه های کوچکی هم دیده می شوند.مثلا نام مغازه پیرایش کنار بنگاه معاملاتی نظرم را جلب کرد.یا وسواسی که رهبر سالن غذا خوری در حفظ نظم کوچک میز خودش داشت علارغم آشفتگی محیطی که اطراف اوست.و چیزهای دیگر.
امیرم.دو ساعت مانده به تحویل سال شصت به دنیا آمدم.بچه اهواز.حالا و از سال هشتاد و یک خانه و خانواده ام تهرانند و من تنها در شهرم،اهواز،زندگی می کنم.کارشناسی مهندسی نرم افزار دارم و دانشجوی کارشناسی ارشد نرم افزار هستم. شغلم تحلیل گر فن آوری اطلاعات است.