گوشه گریزی

1.داشتم به این فکر می کردم عجب استعداد عجیبی داریم در تکراری کردن هر چیزی،در رسم کردن آن،در اینکه همدیگر را مجبور کنیم جور خاصی باشیم چون همه همینطوری اند.از خواندن مطلبی در مورد سریالهای ماه رمضان تلوزیون(لعنتی) و تکراری بودنشان شروع شد.به این فکر کردم که چرا خواستیم هر سال سریال رمضانی ببینیم؟چرا مثلا یک سال تعطیل نشد؟چرا به همین راحتی عادت ما شد؟که بعدش حس کردیم تکرار همدیگر هستند!همیشه همینطور است!خودمان در غیاب خلاقیت و از روی تنبلی یک چیزی را مدام تکرار می کنیم و بعد به اوج یکنواختی و ملال و پوچی در آن می رسیم!
2.دیشب در خانه ام مهمان داشتم و اینطور شد که از دیدگاه او به زندگی شخصی ام نگاه کردم،به رنگ آمیزی عجیب دیوارها و سقف کارگاهم،به خمیرهایی که برای ساختن مجسمه گچی استفاده می کنم،به پایه دوربین و پروژکتور دست ساز،به پاکت گچ و شیشه رها شده در کارگاه و به باقی چیزها.همین چیزهایی که قبل از آن محیط آشنا و دوست داشتنی و امن من بودند چقدر غریب به نظر می رسیدند.این مهمان بعد از روزها به من سر زده بود.فکر کردم اگر قرار باشد هر روز کسانی مثل او بیاید و کارهای تو را زیر ذره بین بگیرند و بگویند این خوب است و آن بد چه می شود؟چقدر خسته می شویم؟چقدر به مسیر ادامه می دهیم؟چقدر تسلیم می شویم تا مثل بقیه رفتار کنیم؟عجیب نیست که در اینجا هنرمندان و روشنفکران و دگر اندیشان و دگر زیستانش از جمع فاصله می گیرند و اینقدر تنها و غریب اند.
+ نوشته شده در شنبه دهم مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۰ ب.ظ توسط امیر عسکری
|
امیرم.دو ساعت مانده به تحویل سال شصت به دنیا آمدم.بچه اهواز.حالا و از سال هشتاد و یک خانه و خانواده ام تهرانند و من تنها در شهرم،اهواز،زندگی می کنم.کارشناسی مهندسی نرم افزار دارم و دانشجوی کارشناسی ارشد نرم افزار هستم. شغلم تحلیل گر فن آوری اطلاعات است.